جدول جو
جدول جو

معنی حسن بشکری - جستجوی لغت در جدول جو

حسن بشکری
(حَ سَ نِ بَ)
ابن حسین بن عبید ظاهری، مکنی به ابوسعید. درگذشتۀ 276 هجری قمری او راست: ’ابطال القیاس’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 268)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ نِ شِکْ کَ)
حسن مهتابی. حسن سفید که به زردی زند چنانکه گجراتیان را میباشد:
شکسته رنگی من باطبیب در جنگ است
علاج درد سرم حسن شکری رنگ است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن محمد بن عمروک قرشی تیمی بکری، ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوعلی نیشابوری دمشقی. محتسب صوفی بود و مصر را سیاحت کرد و در آنجا در 656 هجری قمری درگذشت. او راست: ’اربعی البلدان’ ذیل تاریخ دمشق از ابن عساکر. (هدیهالعارفین ج 1 ص 282)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ کَ)
ابن علی الهادی (علی الصابر) بن محمدالتقی بن علی بن موسی الرضا. معروف به حسن خالص. امام یازدهم شیعۀ اثناعشری است. مکنی به ابومحمد است و در مدینه در 243 هجری قمری و 846 میلادی متولد شد و با پدرش به سامراء که پایتخت عباسیان بود، آمد و در آنجا به سال 260 هجری قمری و 873 میلادی درگذشت. روز مرگ وی تمام بازار تعطیل و تشییع بزرگی از جنازه وی از طرف امرا به عمل آمد و در خانه ای که پدرش در سامرا در آن دفن بود، به خاک سپرده شد. وی پدر محمد بن الحسن قائم آل محمد و امام دوازدهم شیعه است. رجوع به محمد بن حسن شود. (الفصول المهمه) (زرکلی چ 1 ص 231) (نزهه القلوب ج 3 ص 42) (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن طاهر دهلوی درگذشتۀ 909 هجری قمری او راست: مفتاح الفیض و جز آن. (هدیهالعارفین ج 1 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اَ کَ ذَ)
یزدی. شاگرد شیخ محمد کاظم خراسانی بود و در 1359 ه. ق. درگذشت. (ذریعه ج 6 ص 187 و ج 2 ص 244 و ج 3 ص 428)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله دیاربکری آمدی رومی. درگذشتۀ 1100 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن یسار، مکنی به ابوسعید. یکی از زهاد هشتگانه است. در مدینه به سال 21 هجری قمری متولد و در بصره به سال 110 هجری قمری درگذشت و قبرش در مغرب شطالعرب است. پدرش ابوالحسن یسار از مردم میسان بصره بود. او راست: ’تفسیر قرآن’، ’رساله فی فضل مکه’ و کتاب ’الخلاص’. و صاحب بیان الادیان او رامرجع فرقۀ حسنیه از معتزله دانسته است. وی از پیشوایان طریقت صوفیه است و از انس بن مالک علم فرا گرفته و خدمت هفتاد تن از اصحاب بدر را دریافته است. (ابن الندیم). صوفیه او را مرید امیرالمؤمنین علی (ع) گویند و حبیب عجمی پیر طریقت داود طائی مرید حسن بصریست. کنیت او را بعضی ابوعلی و برخی ابومحمد و گروهی ابوسعید گفته اند. و از او آمده است: ان صحبه الاشرار نورث سوءالظن بالاخیار. (کشف المحجوب). گویند: وقتی کسی، قسم به طلاق زن خورد که حجاج در دوزخ است. سپس نزد حسن رفت و از او در امر این قسم پرسید او گفت چیزی بر تو نیست چرا اگر حجاج در دوزخ نباشد، زنای تو نیز با زن خود زیانی نخواهد داشت. رجوع به هدیهالعارفین ج 1 ص 265 و کشف الظنون و اعلام زرکلی چ 1 ص 243 و تجارب الامم ج 2 ص 159 و تاریخ الخلفا ص 73 و 165 و تاریخ گزیده و البیان و التبیین جاحظ، و عیون الاخبار، و الوزراءو الکتاب ص 102 و نزهه القلوب ج 3 ص 38 و تاریخ سیستان و عیون الانباء و المعرب جوالیقی و سبک شناسی و حبیب السیر و از سعدی تا جامی و تاریخ علم کلام شبلی و ابن خلکان و خاندان نوبختی ص 33 و شدالازار و کتاب النقض ص 38و المصاحف و تذکرهالاولیاء ج 1 ص 22 و مجمل التواریخ و القصص و غزالی نامه و سیره عمر بن عبدالعزیز و روضات الجنات شود. حسن بصری در ادبیات فارسی نشانۀ زهد و تقوی است و نامش در اشعار بسیار آمده است:
گفت زآن فصلی خدیجه با حسن
تا بدان شد وعظ و تذکیرش حسن.
مولوی (مثنوی ص 10 س 13)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن علی بن محمدعوض مقری دمشقی. شاعر و صاحب دیوان و مؤلفات است و در 1214 هجری قمری درگذشته است. (زرکلی چ 1 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ بَ)
شاعر ترک درگذشتۀ 994 هجری قمری او راست: تعلیقه بر ’فوائد ضیائیه’ جامی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ کَ)
ابن حسین بن عبدالله بن عبدالرحمان بن علأ بن ابی صفره بن مهلب عتکی کوفی، مکنی به ابوسعید بغدادی ادیب نحوی (212- 275 هجری قمری). او راست: ’الابیات السائره’، ’اشعار الفحول و القبائل’، ’انساب بنی عبدالمطلب’، ’شرح دیوان جران العود’، ’شرح الهذلیین’ و کتاب ’اللصوص’، ’المناهل و القری’، ’النبات’، ’النقائض’ و ’الوحوش’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 267) (زرکلی چ 1 ص 224)
لغت نامه دهخدا